سه شنبه 89 فروردین 17 , ساعت 10:30 عصر
امشب از آسمان دیده نو
روی شعرم ستاره می بارد
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه لب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری،آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن ها زیباست
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]